.
**********
گویند اگر مِی بخوری ، عرش بلرزد
عرشی که به یک باده بلرزد به چه ارزد ؟
در خانه ی ما زیر زمینی است که در آن
یک خُم بخوری ، خشتی از آن نیز نلرزد
**********
🛑👈شرح و توضیح ابیات فوق توسط سید رضا نوعی ( حکیم ) در ادامه 👇👇👇
🔴تحلیلی انتقادی از رویکرد عرفانی به هفت خوان رستم
✍️رویکرد عرفانی به هفت خوان رستم و یگانه انگاری آن با هفت شهر عشق ، ناشی از خلط میان میدانِ حماسه ( جهاد اصغر ) با میادین و منازلِ سلوک الی الله ( جهاد اکبر ) در عرفان می باشد . در این مقاله ، دیدگاه مزبور با تحلیلی انتقادی به چالش کشیده شده است .
🔴تحلیل انتقادی از هفت خوان رستم :
خان اول :
هیچ اقدام پهلوان منشانه ای از رستم مشاهده نمی شود ، بلکه گور خری را خورده و با خیال راحت می خوابد و این رخشِ بی چاره است که شیر را به تنهایی از پا در می آورد .
خان دوم :
رستم از بیابانی گرم و خشک عبور نموده و باز هم گور خری را خورده و سپس دوباره می خوابد .
خان سوم :
رستم که گویا کسر خواب داشته ، در حال خواب است که اژدهایی ظاهر می شود ، رخش رستم را بیدار می کند و رستم ، رخش را تهدید می کند که اگر دوباره او را بیدار کند ، سرش را از تن جدا می سازد . نهایتا رخش با دیدن اژدها بی اعتنا به تهدید رستم ، او را از خواب بیدار می کند و این بار رستم متوجه اژدها شده و با کمک رخش او را می کشد .
تبصره :
علامه حسن زاده آملی در کتاب نامه ها و برنامه ها ( ص 120 و 121 ) می فرماید :
(( ديدى كه در خوانِ سوم ، اژدها را كُشت ، بدانكه به قول عارف رومى : ( نفس اژدرهاست او كِى مُرده است / از غمِ بى آلتى افسرده است ) آرى بايد رستم بود زیرا جهادِ با نفس ، جهادِ اكبر است ))
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
نقد و بررسی :
1- کشتن اژدها در شاهنامه فقط مختص به رستم نیست ، بلکه منفورترین شخصیت های شاهنامه مانند گشتاسب و نیز اسفندیار ( در خوانِ سوم از هفت خوانش ) ، مبادرت به کُشتن اژدها نموده اند . آیا می توان کُشتنِ اژدها توسط شخصیت های منفی شاهنامه را نیز به عنوان کُشتنِ نفسِ اماره و پیروزی در میدانِ جهاد اکبر تلقّی نمود . ⁉️😳
2- اگر کشتن اژدها نشانه پیروزی در جهاد اکبر و غلبه بر هوای نفس می بود ، هرگز رستم در خوان بعدی ( خوان چهارم ) مبادرت به باده گساری و نوازندگی نمی کرد و از آن بدتر در مقابل زن از خود ضعف نشان نمی داد ، در خوان پنجم نیز گوش های دشتبان را به ناحق نمی برید و کشاورزانی که به یاری دشتبان آمده بودند را بی رحمانه به قتل نمی رساند .
3- در شعر مولانا ، نفس اماره به اژدها تشبیه شده زیرا منشاء همه صفات و اخلاق رذیله و اعمال زشت می باشد . لیکن اژدها در شاهنامه منشاء همه پلیدی ها نیست بلکه مظهر و نماد یکی از نیروهای اهریمنی است که موجب خشکسالی و قحطی می گردد . ناگفته نماند که اژدها در شاهنامه ، کاربرد مثبت نیز دارد کمااینکه این موجود مقدس بعنوان توتمِ اجداد کابلی رستم و نماد قدرتمندی است و بدین جهت درفش رستم با نقش اژدها آذین یافته است .
خوان چهارم :
رستم به باده گساری و نواختن تنبور و آواز خواندن می پردازد که ناگهان چشمش به زنی زیبا افتاده و عنان از کف می دهد ، اما هنگامی که نام خداوند را بخاطر فراهم شدن بساط عیش و نوش ، به زبان می آورد ، روی آن زن ( جادوگر ) سیاه می گردد و رستم نیز متوجه می شود که این زنی که می خواسته از وی کامجویی کند ، جادوگر است ، لذا او را بی درنگ می کشد .
تبصره :
علامه حسن زاده آملی در کتاب نامه ها و برنامه ها ( ص 120) درباره خوان چهارم می فرماید :
(( ديدى كه در خوان چهارم همين كه زن جادو ، نام خدا را شنيد روى او سياه شد با اينكه در آغاز براى فريفتن با رخسارى آراسته هويدا شد . ديدى كه چگونه نام خدا را شنيد رو برگردانيد . در تفسير سوره مباركه قل اعوذ برب الناس به عرض رساندم كه خناس صفت ديو وسواس است كه تا ياد خداوند متعال در بيت المعمور قلب ذاكر نزول اجلال فرمود و نام شريفش به زبان آمد ديو وسواس بازپس شود و خود را كنار مى كشد و روبر مى گرداند ))
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
نقد و برررسی :
1- یکی از نقاط ضعف رستم در شاهنامه ، وادادن در برابر زنان زیبا می باشد ، رستم در سمنگان وقتی رخش را گم می کند ، تا پاسی از شب به میگساری پرداخته و مست لایعقل در بستر می افتد که تهمینه زیبا رو بصورت پنهانی به بالین او رفته و خودش را به او عرضه می کند ، مشروط به اینکه جای رخش را نشان دهد ، رستم نیز دست رد به سینه او نمی زند و زمینه تولد سهراب را فراهم می نماید .
✔️البته عده ای برای آنکه این نقطه ضعف رستم را ماست مالی کنند چند بیت را به شاهنامه الحاق نموده اند از جمله بیت زیر :
بفرمود تا موبدی پرهنر
بیاید ، بخواهد وِرا از پدر
👈چگونه ممکن است رستمی که مست و لایعقل در بستر افتاده و زنی با زیبایی و دلفریبی تهمینه آنهم بصورت پنهانی بر بالین او حاضر شده و خودش را برای کامجویی در اختیار او بگذارد ، اما رستم با آن حالتِ مستی و در آن شرایط خاص ، بفکر خواستگاری و انجام عقد و ازدواج بیافتد و جالب تر آنکه این شب ، آنقدر طولانی است که رستم علیرغم همه ی این اتفاقات ، فرصت کافی داشته تا تهمینه را به آرزویش برساند .😳
2- شگفتا که نورانیت ذکر ( نام خدا ) ، فقط موجبِ روی گردانی دیو و روسیاهی زنِ جادوگر می گردد ، ولی این ذکر ، در نهادِ ذاکر ( رستم ) هیچگونه نورانیتی به همراه ندارد ، نه زشتی شرابخواری و نوازندگی و نه پلیدی کامجویی از یک زنِ زیبا در بیابان را برای رستم نمایان نمی سازد .😳
✔️ذکر نام خدا و شکر گذاری رستم نیز واقعی نیست ، بلکه برای فراهم شدن شراب و تنبور و زن زیبا برای کامجویی می باشد . این موضوع مثل آن است که شخصِ جنایتکاری وقتی شرایطِ ارتکاب به عملِ ناپسندی آنهم برخلاف انتظار و به راحتی برایش فراهم شود و او خدا را برای این موهبت شکر کند 😳😁
✔️چگونه می توان باور نمود کسی که در خوان سوم ( اژدهای نفسِ اماره ) را کُشته و در میدان جهاد اکبر پیروز گردیده ، در خوانِ بعدی براحتی مبادرت به شرابخواری و نوازندگی کرده و به محض اینکه چشمش به زنی زیبا می افتد ، خودش را آماده کامجویی از او نماید ⁉️💥😳
( در ادامه همین مقاله ، افراط در شرابخواری ، شکم بارگی و سایر ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری او را بیشتر توضیح می دهیم )
خوان پنجم :
رستم به مزرعه ای سرسبز رسیده و رخش را برای چریدن در آن رهاکرده و خودش نیز می خوابد ، دشتبان بی چاره ای رستم را از خواب بیدار می کند که چرا رخش را رهاکرده ای که اینگونه مزرعه را نابود کند ؟ رستم نیز بی رحمانه ، هر دو گوش آن دشتبان را کنده و در کف دستش می گذارد . سپس یه کسانی که به عدالت خواهی و حمایت از دشتبان آمده اند حمله ور شده و آنها را نیز وحشیانه از دَمِ تیغ گذرانده و نهایتا اولاد را به اسارت می گیرد .
تبصره :
آیا به رستمی که نه تنها از دشتبان بخاطر از بین بردن مزرعه اش توسط رخش ، عذرخواهی نمی کند ، بلکه طلبکارانه و گستاخانه ، گوش های او را نیز می بُرَد ، می توان به دیده ی عارفی وارسته و یا انسان کاملی که پیروز میدان جهاد اکبر است نگریست ⁉️
خوان ششم :
مبارزه رستم با ارژنگ دیو است که بدون چالش خاصی این خوان را نیز پشت سر می گذارد .
خوان هفتم :
این خوان در هیچکدام از دست نوشته های معتبر شاهنامه بعنوان ( خوان ) نیامده بلکه تحت عنوان ( رزم رستم با دیو سپید ) از آن یاد شده ، در این خوان ، رستم با کُشتنِ دیوِ سپید و ریختنِ خونابه ی جگرِ او به چشمانِ کی کاووس و یارانش ، موجباتِ بینائی دیدگانِ کی کاووس و رهایی او از بند را فراهم می سازد .
تبصره :
علامه حسن زاده آملی در کتاب نامه ها و برنامه ها ( ص 121 ) می فرماید :
بايد رستم بود ( زیرا جهاد با نفس ، جهاد اكبر است ) و با ديوان و جادوان جنگيد و از هفت خوان درگذشت تا نفس ، مطمئنه گردد و به خطابِ ( يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ) اِرْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً ، مُشرّف شود . ))
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
نقد و بررسی :
1- یگانه انگاری هفت خوان رستم با هفت شهر عشق و نیز پیروزی بر دیوان و جادوگران را عینا به منزله پیروزی بر نفس اماره تلقی کردن ، به دلایل پیش گفته با پارادایم شاهنامه ، غیر قابل انطباق می باشد . ضمن اینکه هفت خوان فقط به رستم اختصاص نداشته بلکه اسفندیار نیز که شخصیتی منفی است ، بسیار هوشمندانه تر و جسورانه تر از رستم ، موفق به گذر از هفت خوان می گردد . بدیهی است که بنحو اولی نمی توان او را صاحبِ نفس مطمئنه و پیروز در میدانِ جهادِ اکبر دانست .
2- خصوصیات رستمِ شاهنامه و ضعف های او در حینِ عبور از هفت خوان و نیز ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری او پس از آن ( که در ادامه به آنها اشاره می گردد ) با ویژگی های عارفی وارسته و یا انسان کاملی که صاحبِ نفس مطمئنه باشد ، از زمین تا آسمان تفاوت دارد .
3- کی کاووس را نیز نمی توان به منزله نفس ناطقه ی دربندِ دیوِ هوا ، تلقی کرد که به دستِ رستم از چنگِ دیو هوای نفس رها شده و به نورانیت و بینائی رسیده باشد ، زیرا او نیز بعد از رهایی ، نه تنها دست از رفتار ناشاست خویش برنداشت ، بلکه ضمن شدت بخشی به خودکامگی و ظلم و جنایاتِ خویش ، بزرگترین ناسپاسی را نیز نسبت به ناجی خود یعنی رستم ، روا می دارد و تعمّداً نوش دارو را با تاخیر برای او ارسال می کند تا مبادا در آتی این پدر و پسر ( رستم و سهراب ) برای حکومتِ وی خطر ساز شوند .
4- عده ای کی کاووس را نماد عقل اسیر هوا ( دیو سپید ) دانسته اند ، که البته این نیز خطا است . زیرا رفتار کی کاووس چه قبل از اسارت به دست دیو سپید و چه بعد از آن ، همواره از روی بی خردی و بی تدبیری است ، آنچنان که گودرز او را شاه بی مغز و دیوانه توصیف نموده است :
تو دانی که کاووس را مغز نیست
به تندی سخن گفتنش نغز نیست
به نزدیک آن شاه دیوانه شو
وزین در سخن یاد کن نو به نو
5- انسانِ کامل ، مظهرِ عدالت خواهی و عدالت پیشه گی است ، لیکن رستمِ شاهنامه در طول عمرش فقط جاده صاف کُنِ حاکمانِ ظالم و جور پیشه بوده و برای سلاطینِ سفاک و بی لیاقتی مانند کی کاووس و امثال او نقشِ (تاج بخش) را ایفاء می کند . آیا بهتر نبود که رستم به موازات نبرد با دشمنان خارجی ایران ، کمی از زور و بازو و مجاهدت های خویش را نیز صرفِ مبارزه ی عدالت خواهانه در مقابل اشخاصِ بی لیاقت و جنایتکاری همانند کی کاووس می نمود ⁉️
🔴می گُساری و شکم بارگی رستم در شاهنامه :
در جای جای شاهنامه ، سخن از شرابخواری و باده گساری رستم به میان آمده ، همچنین او فردی شکم باره توصیف شده است . او هر بار یک گور خر را کباب کرده و یکجا می خورده و شراب را نیز نه با باده و جام ، بلکه با خُم می نوشیده که از باب نمونه ، به ذکر ملاقات رستم با بهمن می پردازیم :
رستم یک گورخر را کباب کرده و به بهمن تعارف می کند ، بهمن بسیار اندک از آن میل می کند ، رستم خودش تمامی آن گورخر را می خورد ، رستم از کم خوراکی بهمن تعجب کرده و زبان به تمسخر و طعن گشوده و می گوید تو با این خوراک اندک ، چگونه به هفت خوان رفتی و چطور توان جنگیدن داری ؟
بهمن در پاسخ به رستم می گوید :
بدو گفت بهمن که خسرو نژاد
سخنگوی و بسیار خواره مباد
خورش کم بود کوشش و جنگ بیش
به کف بر نهیم آن زمان جان خویش
یعنی یاوه گویی و شکم بارگی ، در خور شأنِ شهریاران نیست ، ما کمتر می خوریم و تا سر حد جان می جنگیم .
رستم نیز باز با تمسخر خندیده و جام شرابی به بهمن تعارف می کند و می گوید :
خندید رستم به آواز گفت
که مردی نشاید ز مردان نهفت
یکی جام زرین پر از باده کرد
وزو یاد مردان آزاده کرد
دگر جام بر دست بهمن نهاد
که برگیر ازان کس که خواهی تو یاد
✔️ شراب در شاهنامه به همان مایه ی سُکر آور و مست کننده اطلاق می گردد ، لذا حتی اگر برخی بخواهند هم نمی توانند آن را به شرابِ عرفانی تأویل نمایند . اسفندیار در هفت خوانِ خویش با همین شراب ، گرگسار را مَست نموده و در حالِ مستی از او اطلاعات مورد نیاز خود را کسب می کند . بهرام گور نیز بخاطر همین مضراتِ شرابخواری ، خوردنِ آن را اینگونه تحریم می کند :
رخ شهریار جهان زرد شد
ز تیمار کبروی پر درد شد
همان گه بر آمد ز درگه خروش
که ای نامدارانِ با فَرّ و هوش
حرام است مِی در جهان سر به سر
اگر زیر دست است ، اگر نامور
🔴تفاوت سیمرغ در شاهنامه با سیمرغ در هفت شهر عشق :
1- در نگاه عرفا ، سیمرغ رمز جاودانگی و همانِ فرامن سالِک الی الله می باشد که تنها با عبور از من و نیل به مقام ( فنا ) می توان به آن رسید ، آن هم با این توجیه که همانند داستانِ مرغان در منطق الطیر عطار ، سی مرغِ نائل به مقام فنا ، متوجه می شوند که در حقیقت ، خودشان سیمرغ هستند . به عبارت دیگر سیمرغ ، نماد انسان کامل است که در نگاه وحدت وجودی ، مشخصه انسان کامل و یا حداقل عارف وارسته است . لیکن از این نکته نیز نباید غفلت ورزید که در پارادایم پانتئیسم افراطی ، منظور از انسان کامل و در نگاه دیگر ( سیمرغ ) در حقیقت همان خداوند می باشد .
شهید مطهری در کتاب انسان کامل ( ص 126 ) می فرماید :
(( در این مکتب (عرفان و تصوف ) انسانِ کامل در آخر ، عینِ خدا میشود ، 👈اصلا انسانِ کاملِ حقیقی ، خودِ خداست 👉))
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
2- سیمرغ در شاهنامه بر خلافِ نگاه عرفا ، به دست اسفندیار در خوان پنجم از هفت خوان ، کشته می شود . اگر چه در جریان شکست رستم در جنگ با اسفندیار ، دوباره برای راهنمایی رستم نقش آفرینی می کند و فردوسی برای حل این پارادوکس ، ناچار از زبان سیمرغ به رستم می گوید که آن سیمرغی که قبلا به دست اسفندیار کشته شده ، جُفتِ او بوده است .
🔴جنایات جنگی و ناهنجاری های رفتاری رستم در شاهنامه :
1- آنجا که اسفندیار شکست خورده و فرار می کند ، رستم به خرابی توران زمین پرداخته و سپاه او ، پیران و جوانان را به قتل میرسانند و حتی زنان و کودکان را اسیر میگیرند :
همه غارت و کشتن اندر گرفت
همه بوم و بر دست بر سر گرفت
ز توران زمین تا به سقلاب و روم
ندیدند یک مرز آباد بوم
همه سر بریدند بُرنا و پیر
زن و کودکِ خُرد کردند اسیر
👈چگونه می توان عاملِ چنین جنایات و بیدادگری هایی را شایسته عنوانِ جهان پهلوانی دانست تا چه رسد به عارفی وارسته و انسانِ کامل پیروز در میدانِ جهاد اکبر و صاحبِ نفس مطمئنه .
2- رستم آنگاه که برای خون خواهی سیاووش نمی تواند به اسفندیار دست یابد ، فرزند بی گناه او بنام ( سرخه ) را به جای پدرش ، بی رحمانه سر بریده و سرنگون به دار می آویزد ، تنها با این توجیه که با نهادنِ داغِ او بر دلِ اسفندیار ، موجباتِ تشفی خاطرِ خود را فراهم سازد .
گُنَه کرد در بَلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردنِ مِسگری
3- فردوسی علاوه بر ضعف های فوق ، صفاتِ ناپسند دیگری را برای رستم ذکر نموده مانند : آز ، بی تدبیری ، دروغگویی ، پیمان شکنی و ... که بمنظور اجتناب از تطویل کلام ، پرداختن تفصیلی به آنها را به مجالی دیگر موکول می نمائیم .
🔴رستم در زبان عرفا و متصوفه :
همانطوریکه توضیح دادیم رستمِ شاهنامه و نیز هفت خوانِ او ، هرگز با انسانِ کامل و هفت شهر عشق ، قابل انطباق نیست ، اما قطع نظر از پارادایم شاهنامه ، اینکه نام عارف وارسته و یا انسان کامل را کسی بخواهد ( رستم ) بگذارد ، این تسمیه و کاربردِ استعاره ای با رستمِ شاهنامه صرفا اشترکِ لفظی خواهد داشت ، مانند :
1- سنایی که دیو سپید را استعاره و نمادِ نفسِ امّاره و رستم را نماد و استعاره مَردِ میدان جهاد اکبر دانسته :
چون ولایتها گرفت اندر تَنَت دیوِ سپید
رستمِ راهی گر او را ضربتِ رستم زنی
2- مولانا نیز می گوید :
طبلِ غَزا برآمد ، وز عشق لشگر آمد
كـو رستمِ سرآمد ؟ تا دست بـرگـشـايـد
3- حافظ می فرماید :
سوختم در چاهِ صبر از بهرِ آن ماهِ چگل
شاهِ تركان فارغ است از ما خدايا رستمی
4- سعدی می گوید :
رستمی باید که پیشانی کند با دیوِ نفس
گر بر او غالب شویم افراسیاب افکندهایم
🔴نتیجه :
🔘انگیزه اصلی فردوسی از هفت خوان ، نائل آمدنِ رستم به افتخارِ جهان پهلوانی است ، نه عارف یا انسانِ کامل نشان دادنِ او ، کما اینکه در پایان هفت خوان ، می گوید :
جهان پهلوانی به رستم سِپُرد
همه روزگارِ بِهی زو شِمُرد
🔘حکیم طوس با تسلطی که به آموزه های قرآن و مبانی اسلام داشته ، به راحتی می توانست رستم را بعنوان یک عارفِ وارسته و یا انسانِ کامل ، معرفی نماید لیکن او در کنار صفاتِ برجسته و مثبتی که برای جهان پهلوان شاهنامه آورده ، از نقطه ضعف پهلوانان خویش و پاشنه ی آشیل آنان نیز غفلت نورزیده و بر این مبنا نه تنها برای رستم در تمامی دوران زندگی اش نقاطِ ضعف و ناهنجاری های رفتاری و اخلاقی ذکر نموده ، بلکه بعضا از زبانِ شخصیت های داستان ، زبان به نقد و تعریضِ او نیز گشوده است .
🔘فردوسی هیچ گاه حقیقت را در پای احساساتِ ناسیونالیستی ذبح نکرده و فقط ایرانیان را واجد صفات نیک معرفی ننموده است ، بلکه در سپاه تورانیان نیز شخصیت های مثبتی را مانند ( اغریرث ) معرفی کرده ، لذا واقع نگری و نگاه منصفانه این بزرگ مرد ، شایسته و سزاوارِ هزاران آفرین می باشد .
🔵برگرفته از دروس نقد متون ادبی سید رضا نوعی ( حکیم )
**********
و قسمخوردهترین تیغ ، فرود آمد و رفت
ناگهان هرچه نَفَس بود ، کبود آمد و رفت
در پسِ پرده ی دیوار ، ندیدیم چه شد
برقِ نفرین شدهای بود ، فرود آمد و رفت
کودکی ، بادیهای شیر ، خطابی خاموش :
پدرم را مگذارید ، که زود آمد و رفت
از خَمِ کوچه پدیدار شد ، انبان بردوش
تا که معلوم شد این مرد که بود ، آمد و رفت
از کجا بود ؟ چه سان بود ؟ ندانستیمش
این قدر هست که بخشنده چو رود آمد و رفت ...
**********
✍️یکی از مبانی تصوف لاله زاری که جایگاه ویژه ای در پارادایمِ فرقه ی مزبور دارد ، اعتقاد به حُجّیتِ قول و فعلِ اقطاب ، مشایخ و اساتیدِ طریق می باشد که از آن به مقام عصمت اولیاء ، تعبیر می کنند . بدیهی است ره آوردِ اعتقاد مزبور ، تسلیمِ محض بودنِ مُرید ، در مقابلِ مشایخِ عرفان و اطاعتِ بی چون و چرا از فرامینِ آنان خواهد بود ، ( ولو اینکه غیر مشروع باشد مانند خوردنِ لیوانِ خون یا ....) .
لذا در این مقاله دیدگاه مزبور را با تحلیلی انتقادی به چالش کشیده و ثابت نمودیم که قول و فعلِ کسانی که خودشان دچار خطا و لغزش هستند ، فاقدِ حجّیت می باشد .
🛑یک عُمر قرائتِ اشتباهِ قرآن توسط علامه طهرانی :
سید محسن طهرانی در جلسه 212 شرح حدیث عنوان بصری ( متن ص 5 و 6 ) می گوید :
(( مرحوم آقا میفرمودند : ما در سابق در مساجد ( مسجد قائم ) ، به مناسبتِ اعیاد ، اعلاناتی مینوشتیم ( و پس از چاپ ) بین افراد پخش میكردیم . در یکی از همین مناسبت ها ، وقتی مردم رفتند ، آن مداحی كه آنجا شعر میخواند ، موقعِ رفتن ، یك كاغذِ تاكردهای به من داد و رفت . ... وقتی در منزل آن را نگاه کردم ، دیدم همان آیه ای که در اعلانیه آورده بودم را به گونه ای دیگر نوشته ، اول گفتم لابد آن مداح اشتباه کرده ، اما وقتی با قرآن مقایسه کردم ، با کمال تعجب دیدم خودم آیه را اشتباه نوشتم ... ))
سید محسن طهرانی در ادامه می گوید :
(( اشتباه به نحوی بوده كه پدرم حتی بعداً هم ملتفت نشده ، بلکه فكر می کرده نوشته آن مداح اشتباه است . معلوم است هنوز در ذهنشان آن آیه به همان كیفیتِ اشتباه حك شده بوده ، شاید هم خیلی جاها در منبرهایشان ، در صحبتهایشان آن آیه را همانطور غلط خوانده بودند ، تا اینکه آن مداح این اشتباه را متذکر شده ، علامه طهرانی نیز در نامه ای از آن مداح ، تشکر نموده و سپس بالای منبر خطاب به مردم می گوید که من یک عُمر این آیه را برای شما اشتباه می خواندم ... ))
سید محسن طهرانی در ادامه ، شجاعت علامه طهرانی را بخاطر قبول اشتباهش ، ستوده و در توجیه آن می گوید :
(( بالاخره هركسی البته بدون اشتباه كه نیست ، مگر ما حالا كارهایمان صددرصد درست است ؟ اگر آنهایی كه رفتند ، یكی و دو تا و سه تا اشتباه داشتند ، ما دویست ، سیصد ، بلکه سههزار تا اشتباه در كارهایمان هست . ))
فایل صوتی سخنان محسن طهرانی
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) و ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
تبصره :
1- قول و فعلِ علامه طهرانی و امثالِ ایشان که مرتکبِ چنین اشتباهاتِ فاحشی می گردند ، هرگز نمی تواند برای دیگران حجّیت داشته باشد .
2- کسی که یک عُمر آیه ی قرآن را اشتباه می خوانده و گمان می کرده فقط قرائت خودش صحیح است ، چه تضمینی وجود دارد که در سایر دعاوی خود نیز دچار چنین جهل مرکبی نباشد .⁉️
3- اشتباه علامه طهرانی درباره قرائت قرآن ، بعنوان نمونه و مشت نمونه خروار ذکر گردید ، زیرا پرداختن به اشتباهات تفصیلی مشایخِ فرقه لاله زاری ، مثنوی هفتاد مَن کاغذ خواهد شد . ( برای اطلاع از مصادیق بیشتر ، در صورت تمایل می توانید به سایر مقالات نگارنده مراجعه نمائید ) .
🛑حرفِ مَرد یکی است و مرغِ عارف فقط یک پا دارد ⁉️😳
محسن طهرانی در کتاب اسرار ملکوت ( ج 3 ، ص 226) می گوید :
(( اگر قرار باشد ولیّ خدا و عارف کامل امروز سخنی بگوید و روز بعد یا ماه و سال بعد از گفتۀ خویش پشیمان گردد ، مَنِ گوینده در اینجا نخواهم ماند و راه و مسیر دیگری را اختیار خواهم کرد . ))
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
تبصره :
اقتضای سخنِ محسن طهرانی این است که پدرش ( علامه طهرانی ) ، عارفِ کامل نیست ، زیرا ایشان نیز حرفش با گذشته تغییر کرده و صراحتاً اعتراف نموده که آیه ای را که سالیان متمادی به خوردِ مریدان و مخاطبان می داده ، اشتباه بوده و خودش هم متوجه نبوده بلکه یقین داشته که همان قرائتِ اشتباه وی ، صحیح بوده است .
🛑کلامِ استاد ، کلامِ امامِ معصوم و فعلِ او فعلِ امام است ⁉️😳
محسن طهرانی در ادعای حجیّت قول و فعل عرفا ، گام را فراتر گذاشته و در کتاب مهر فروزان ( ص 38) می گوید :
(... تفاوتِ بینِ گفتارِ استاد و امام معنی و مفهوم ندارد ... کلامِ استاد ،کلامِ امام و فعلِ او فعلِ امام و ضمیر و سِرّ سویدایش نیز ضمیرِ امام خواهد بود ... فقط اختلاف امام با استاد اختلاف در شواکل است ...)
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) و ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
تبصره :
1- ادعای عینیتِ قول و فعلِ استاد ، با قول و فعلِ معصوم (ع) ، و نیز عینیت و اتحادِ علی الاطلاقِ ضمیرِ امامِ معصوم با استاد ، فرع بر آن است که برای استاد ، مقام عصمت قائل شده و ( معاذ الله ) او را هم شأن و هم رتبه ی امام معصوم (ع) بدانیم که البته چنین ادعایی مغایر با آموزه های قرآن و مخالف با مبانی مکتب تشیع می باشد .
به حکم ( لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَحَدٌ ) هیچکس را حتی نمی توان با آل محمد قیاس کرد ، تا چه رسد به آنکه شخصی بخواهد مانند تصوف لاله زاری مطلقاً قائل به عینیتِ قول و فعل و ضمیرِ غیر معصوم با آن حضرات (علیهم السلام) گردد . ( معاذ الله )
2- اینکه محسن طهرانی ، تفاوت امام معصوم (ع) را با استاد ، فقط در شواکل و ظاهر می داند ، ناشی از اعتقاد نامبرده به وحدت وجود است . این سخن وی که امام به اشکالِ مختلف ظهور می کند ، ناظر به قولِ مشهور صوفیه است که می گویند : ( هر لحظه به شکلی بُتِ عیّار بر آمد ) . مولانا نیز در بیتِ منسوب به او می گوید :
( شمس الحقِ تبریز که بنمود ، علی بود ... )
✔️بدیهی است شعر فوق ، فرایندِ اعتقاد به وحدتِ وجود و موهِمِ تناسخ می باشد .
3-منظور از استاد در اینجا ( مُراد ) یا همان ( شیخ ) در اصطلاح تصوف است ، که مُریدِ بی چاره ناگزیر به تسلیم محض در مقابل او می باشد ، ولو اینکه امر به خلاف شرع ( مانند خوردنِ لیوان خون ) و غیره بنماید .
✔️ملاصدرا در کتاب کسر اصنام الجاهلیه ( ص 223 ) و ایقاظ النائمین ( ص 55) می گوید :
إن المريد بين يدي الشيخ ينبغي أن يكون كالميت بين يدي الغاسل ( مُرید در مقابل شیخ می بایست مانند مُرده ای در دست غَسال ، تسلیم باشد . )
✔️علامه طهرانی نیز در کتاب اسرار ملکوت ( ج 2 ص 43) خطاب به استاد و مُرادِ خویش (سید هاشم حداد) می گوید :
اگر این لیوان پر از خون باشد و شما به من امر کنید که آن را تناول کنم ، بلا تأمل انجام خواهم داد .
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) ، ( اینجا ) و ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
✔️عبدالرحمن جامی در کتاب نفحات الانس ( ص 297) آورده است :
روزی مولانا شمس الدین (شمس تبریزی) از مولانا شاهدی زیبارو درخواست کرد . مولانا حَرَم (همسر) خود را در دست گرفته در میان آورد . (شمس تبریزی) فرمود : نازنین پسری میخواهم. (مولوی) فی الحال فرزند خود سلطان ولد را پیش آورد . شمس فرمود : حالیا اگر قدری شراب دست میداد ذوقی میکردیم. مولانا بیرون آمد و سبویی از محله جهودان پر کرده بیاورد . 🍷
شمس تبریزی در ادامه می گوید : می خواسته مقام تسلیم و اطاعت پذیری مولانا را امتحان نماید . 😳
👈برای مشاهده سند ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
🛑قرآن خواندنِ غلط غُلوطِ نورعلی تابنده ( قطب فرقه گنابادی ) :
در فایلِ صوتی زیر شاهد قرائتِ پرغلطِ قرآن توسط قطب اسبق فرقه گنابادی می باشیم . به راستی کسانی که قرائتِ صحیحِ ظاهرِ قرآن را بلد نیستند ، چگونه مدعی رسیدن به معانی عمیقِ آن می باشند .
فایل صوتی قرآن خواندنِ نورعلی تابنده
👈برای مشاهده کلیپ تصویری ( اینجا ) کلیک کنید . 👉
نتیجه :
حجّیتِ قول و فعلِ اقطابِ صوفیه ، تمهیدی است برای مَسخِ فکری مُریدانِ بی چاره و تسخیرِ روح و روانِ آنان توسطِ مشایخِ تصوف که قطعاً مغایر با آموزه های قرآن و سنت می باشد . هیچ گاه قول و فعلِ غیر معصوم و اشخاصی که اشتباهاتِ فراوانی دارند ، نمی تواند حجت باشد .
مصادیقِ فراوانی از مواردِ متناقض و پارادوکسیکال در سخنان و اعمال و رفتارِ مشایخِ لاله زاری وجود دارد که نشان می دهد حجّیتِ قول و فعل آنان ، ادعایی واهی و فریبنده ای بیش نیست .
یکی از عقل میلافد ، یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیشِ داور اندازیم
🔵برگرفته از دروس نقد تصوف حوزوی سید رضا نوعی ( حکیم )