***** *****
تشنهای ؟ سربكش از جامِ زلالی كه منم
سیر شو از عطشِ خونِ حلالی كه منم
به كدامین غم جانسوزِ جهان فكر كنم ؟
به جوابی كه تویی ، یا به سؤالی كه منم ؟
خواب دیدم كه خیالِ تو مرا با خود برد
در شگفتم من از این خواب و خیالی كه منم
یك نَفَس زنده شدم ، یك نَفَس افسرده شدم
یك نَفَس مُرده ، شگفتا به مجالی كه منم
آسمان خیره به معراجِ رسولی كه تویی
دو جهان گوش به آوای بلالی كه منم
عمرِ من ، بالِ به هم بسته ؛ نگاهِ تو ، قفس
به كجا كوچ كند بیپر و بالی كه منم ؟
برگها بر تنِ من بارِ گرانِ غمِ توست
پس چرا خم نشود پشتِ نهالی كه منم ؟
چه قَدَر فاصله مانده است میانِ من و تو
از جنوبی كه تویی ، تا به شمالی كه منم
به كدامین غم جانسوز جهان فكر كنم؟
به جوابی كه تویی ، یا به سؤالی كه منم
***** *****