*****
*****
ای ماهِ من ، جور مکن با گدای خویش
ما بنده توایم ، بترس از خدای خویش
ای من گدای کوی تو ، گر نیست و رحمتی
باری ، نظر دریغ مدار از گدای خویش
صد بار آشنا شده ای با من و هنوز
بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش
هجر از برای غیر و وصالِ از برای خویش
زاهد برو ، که هست مرا با بُتانِ شهر
آن حالتی که نیست تو را با خدای خویش
گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار
جایی نرفته است که آید بجای خویش
جانا جفای توست فزون از وفای ما
پیش جفای تو ، خجلم از وفای خویش
چون خاک پای تو شده ام از رهِ نیاز
ای سروِ ناز ، سرمکش از خاکِ پای خویش
*****
*****