*****
***** 
در هیچ دوره دزد چنین معتبر نبود
دزدی گناه بود در ایران ، هنر نبود
او را ندیده بود کسی و نمیشناخت
نامی نداشت دزد و چنین نامور نبود
دستش نبود رو و نمیزد به طبلِ فُحش
در پرده بود دزد و چنین پردهدر نبود
از او سراغ، اهلِ محل هم نداشتند
اینگونه در تمامِ جهان مُشتَهَر نبود
دزد قدیم زحمت بسیار میکشید
سر درد داشت دزدی و بیدردسر نبود
دزدان قدیم در دلِ شب راه میزدند
در روشنایِ روز از آنها خبر نبود
دزدی شگون نداشت به وقتِ اذانِ صبح
دزدِ قدیم ، سارقِ وقتِ سحر نبود
شرمی نهفته داشت حیایی نگفتنی
هرگز به فکرِ سرقتِ مالِ پدر نبود
از پشتِ بام ، راه به دالانِ خانه داشت
دزد و کلیددار و نگهبانِ در نبود
شغلی به غیر دزدی اگر داشت ، نه نداشت
دلالِ شیر و شربت و قند و شکر نبود
با هیچکس به خاطر دزدی نبود دوست
دزد قدیم ، دزد ، ولی حیلهگر نبود
داغی ز سجده هیچ به پیشانیش نداشت
اهلِ نماز و روزه و این کَرّ و فَرّ نبود
مکتب نرفته بود و معلّم ندیده ، هان
حرفی نخوانده بود و حدیثی زِ بَر نبود
عیّار بود دزد و به محروم میرسید
یعنی تمامِ دزدی او بیاثر نبود
لایی نمیکشید که سودی به هم زند
پول و پَله نداشت ، خرابِ ضرر نبود
دزدیده بود مال کسی را که مایه داشت
دزد پلاس و پیسه ، از هر مَمَر نبود
بیسرگذشت بود ولی سرنوشت داشت
بیاعتنا به حُکمِ قضا و قَدَر نبود
راضی به سهم خویش از این پیشه بود دزد
یعنی حریصِ خواستنِ بیشتر نبود
بازار دزدی و دَلِگی هرگز ، اینچنین
گرمی نداشت هیچ و چنین شعلهور نبود
گفتم قصیدهای که بماند به یادگار
در شعرِ شاعرانِ وطن، این شَرَر نبود
در شعرِ شاعران نه، که در نثرِ کاتبان
این جان و جرأت و جَنم و این جگر نبود
*****
***** 
