**********
گرگم و در به درِ خصلتِ حیوانی خویش
آتش افروختم از این همه چوپانی خویش
تا نفهمند خلایق که چه در سر دارم
سالیانی زده ام ، مُهر به پیشانی خویش
رد شدی از بغلِ مسجد و حالا باید
یا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویش ! ...
**********
*****
*****
شبی در گوشه ی خلوت ، غمت را یاد میکردم
به دورِ بیستون میگشتم و فریاد میکردم
ندانستم گُذارِ شانه بر زلفِ تو می افتد
وگرنه تاقیامت خدمتِ شمشاد میکردم
به هر صحرا که میدیدم بدام افتاده آهویی
به یاد چشمِ مَستت ، صید را آزاد میکردم
نشستم همچو مجنون بر سَرِ بازارِ رسوایی
تو را با مُدَّعی میدیدم و فریاد میکردم
فریبِ خویش میدادم که اینک یار می آید
به هر آوازِ پایی ، خاطرِ خود شاد میکردم
**********
**********
از سَرِ کوی تو گیرم که روم جای دگر
کو دلی را که سپارم به دلآرای دگر
عاقبت از سَرِ کوی تو برون باید رفت
گیرم امروزِ دگر ماندم و فردای دگر
عاشقان را طَرَب از باده ی انگوری نیست
هست مَستانِ تو را باده ز صَهبای دگر
ما گدائی درِ دوست به شاهی ندهیم
زان که این جای دگر دارد و آن جای دگر
گر به بتخانه ی چین ، نَقشِ رُخَت بنگارند
هر که بیند ، نکند میلِ تماشای دگر
رَهِ پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رُسوای دگر
*****
*****
امسال هم گذشت، کمی پیرتر شدم
از دیدنِ جهان شما سیرتر شدم
هرقدر شاخهشاخه رسیدم به آسمان
در خاک ریشهریشه زمینگیرتر شدم
گفتی به عکسهای جوانی نگاه کن
دیدم رفیق...دیدم و دلگیرتر شدم
رودم که در مسیر سراشیب زندگی
در پرتگاه عشق سرازیرتر شدم
فرقی نداشت بود و نبودم برای تو
امسال هم گذشت و کمی پیرتر شدم
********
🕯 (( غزل_ناب )) 🦋
تو را به خاطرِ من ، یا مرا به خاطرِ تو ؟
خدا برای چه آورد بر زمین ما را
من آن خلیلِ به آتش نشسته ام که خدا
دریغ کرده از او ، رنگ و بوی گُلها را
( تَبَر به دوش به دنبالِ خویش می گردم )
که بشکنم مگر این لاتِ بی سر و پا را
ز نارِ کُفرِ تو مؤمن شدم ، نمی خواهم
صفای مسجد و آرامشِ کلیسا را
*******